دانلود و خرید کتاب زهره و شن های آبی رنگ خاویر سوبرینو ترجمه مینا مانی قلم
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب زهره و شن های آبی رنگ

کتاب زهره و شن های آبی رنگ به قلم خاویر سوبرینو و ترجمهٔ مینا مانی قلم و جمال الدین اکرمی را انتشارات میچکا منتشر کرده است. این کتاب داستان دختر نوجوان و بادیه‌نشین به نام زهره است که تجربه‌های جدیدی از زندگی چادرنشینی در صحرا به دست می‌آورد و با چالش‌هایی تازه مواجه می‌شود.

درباره کتاب زهره و شن های آبی رنگ

همهٔ کودکان در سراسر دنیا، ماجراها و چالش‌هایی مشترک دارند که داستان‌ها به بهترین شکل می‌تواند آن‌ها را به بقیهٔ کودکان دنیا منتقل کند و به آن‌ها بیاموزد که شکل‌های متفاوت‌تری از نگاه و اندیشه در سرتاسر دنیا وجود دارد که هر کدامشان پیامدهایی دارند. کتاب زهره و شن های آبی رنگ به‌قلم خاویر سوبرینو، روایتگر زندگی دختر نوجوانی به نام زهره است که به همراه والدینش در صحراهای مراکش، چادرنشین است و به‌تازگی وظیفهٔ حمل مشک آب و کمک‌رسانی به خانواده‌اش را عهده‌دار شده است، او در کنار سختی‌های این مسئولیت، با رازهایی در مورد محل زندگی‌اش روبه‌رو می‌شود که سعی می‌کند برای درک آن‌ها بکوشد. آیا او موفق می‌شود؟ آیا می‌تواند به راز شن‌های آبی‌رنگ محل زندگی‌اش پی ببرد؟ داستان را بخوانید تا متوجه شوید. 

خواندن کتاب زهره و شن های آبی رنگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۵ سال که به داستان‌های کمی‌ ماجراجویانه علاقه‌مندند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب زهره و شن های آبی رنگ

«همانند باد صحرا که شن‌های روان را به حرکت در می‌آورد قطرات آب هم دریا را به موج‌های بلند تبدیل می‌کند. باد دور پیراهن زهره پیچیده بود. زهره مشک پر از آبی را روی کولش گذاشته بود و بر روی شن‌های روان پیش می‌رفت راه برگشت به چادر سخت و طولانی بود. پاهای زهره در شن‌های روان فرو می‌رفت فکرش را هم نمی‌کرد که آوردن مشک پر از آب تا این اندازه سخت باشد. هر بار که همراه مادرش به چشمه می‌آمد، کدوی قلیانی کوچکی را پر از آب می‌کرد اما این بار مادر زهره مشک بزرگ‌تری به او داده بود تا بدون او به چشمه برود. زهره حالا دیگر بزرگ شده بود، تیندلا دوست زهره عقب‌تر از دیگران راه می‌رفت و هنوز از تپهٔ شنی بالا نرفته بود. زهره با فکر کردن به گفته‌های پدرش سعی کرد راه طولانی را کوتاه کند. پدرش گفته بود: «توی صحرا تا چشم کار می‌کند شن هست. آن‌قدر باید روی شن‌ها پیش بروی تا به جایی که می‌خواهی برسی. اینالالا، مادر زهره، لبخند بر لب انتظارش را می‌کشید. با دیدن زهره جلو رفت و دختر کوچکش را در آغوش کشید: «خب دخترم تو امروز ثابت کردی که شجاع و نیرومندی. من به تو افتخار می‌کنم.» چند دانه خرما در دست‌های زهره گذاشت تا نیروی تازه‌ای بگیرد. زهره در جواب مادرش گفت: «اما موقع بالا آمدن از تپهٔ شنی نزدیک بود مشک از دستم بیفتد و تا پایین تپه سر بخورد این کار از من ساخته نیست مامان!» آن شب برای نخستین بار زهره اجازه پیدا کرد در میان مهمان‌هایی که به دیدنشان آمده بودند بنشیند و با آن‌ها چای بنوشد. آن شب پدربزرگ، مادربزرگ، عمه‌ها و خاله‌ها همراه تیندلا و دیگران مهمان او و مادرش بودند. مادربزرگ لبخندی زد و رو به زهره گفت: «شنیده‌ام امروز تنها به صحرا رفته‌ای می‌دانستی صحرا زمانی یک اقیانوس بزرگ آبی رنگ بوده که باد موج‌هایش را این‌ور و آن‌ور می‌برده؟ اما امروز به جای آب شن‌های روان در صحرا جریان دارد.» زهره بقیهٔ حرف‌های مادربزرگش را دیگر نمیشنید. خواب و رؤیا به سراغش آمده بود زهره خواب پدرش را دید که همراه ماهیگیران دیگر تورها را در آب میننداخت. وقتی تورها بالا کشیده شد، صدها ماهی و ستاره‌های درخشان در تور شناور بودند. مردان ماهیگیر ماهی‌ها را در یک سید بزرگ گذاشتند و ستاره‌ها را یکی یکی به طرف آسمان پرتاب کردند. ستاره ها از سقف آسمان آویزان شدند. زهره در آب دریا شناور شد؛ نخستین بار بود که طعم شور آب دریا را بر لب‌هایش احساس می‌کرد و طراوت آب دریا بر پوستش می‌نشست.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

حجم

۴٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان