کتاب دختر آسمانی

کتاب الکترونیکی دختر آسمانی نوشتهٔ سیدمهدی شجاعی از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. این کتاب دربارهٔ داستان تولد و زندگی حضرت فاطمه (س) است و برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره دختر آسمانی

کتاب دختر آسمانی روایتی از زندگی حضرت فاطمه (س) برای نوجوانان است. داستان درمورد زاده‌شدن حضرت فاطمه (س) است. کتاب به شرح جایگاه حضرت زهرا (س) پرداخته است. تصویرگری کتاب را «خشایار قاضی‌زاده» بر عهده داشته است. سیدمهدی شجاعی در کتاب دختر آسمانی با متنی ادبی و احساسی روایتی از خلقت حضرت زهرا (س) را همراه با شعرهایی از حافظ به رشتهٔ تحریر درآورده است. این متن از زبان زمین روایت شده است. کتاب با توصیف منزلت و جایگاه آسمانی حضرت فاطمه (س) شروع می‌شود، از فلسفه آفرینش می‌گوید که بشر از آغاز خلقت در انتظار آن بوده تا حضرت زهرا (س) پا به عرصهٔ گیتی نهد و خداوند او را به بندگانش نشان دهد. نویسنده می‌نویسد که نه‌تنها زمین، که آسمان، ماه، خورشید و همهٔ ستارگان هم به‌خاطر او آفریده شده‌اند. خورشید از آغاز خلقت هر روز تمرین درخشیدن کرده تا آمادهٔ تابیدن به روی او باشد و ماه هر شب در انتظار او طلوع کرده و ستاره‌ٔ زهره هر شب زودتر از همه در آسمان ظاهر می‌شده تا مگر روی حضرت زهرا (س) را ببیند.

خواندن کتاب دختر آسمانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به نوجوانان برای آشنایی آنان با داستان تولد و زندگی حضرت فاطمه (س) پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سیدمهدی شجاعی

سیدمهدی شجاعی نویسنده‌ای ایرانی است که در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمده است. او در رشته‌های ادبیات نمایشی و حقوق تحصیل کرد، اما به‌‌دلیل مهارت و علاقه‌‌ای که به نوشتن داشت، تحصیلات دانشگاهی‌ را رها کرد و به نوشتن در روزنامه‌ها و مطبوعات مشغول شد. سیدمهدی شجاعی علاوه بر فعالیت در صفحه‌های هنری و فرهنگی روزنامهٔ جمهوری اسلامی، سردبیر ماهنامه‌ٔ صحیفه، مجله‌ٔ رشد جوان و مدیر انتشارات برگ نیز بود. او در ادامه مجلهٔ نیستان را تأسیس کرد، اما این مجله تعطیل شد؛ پس او «انتشارات نیستان» را تأسیس کرد. از میان آثار منتشرشده از سیدمهدی شجاعی می‌توان به کتاب‌های «کشتی پهلوگرفته»، «پدر عشق و پسر»، «کمی دیرتر...»، «دموکراسی یا دموقراضه؟» و «سقای آب و ادب» اشاره کرد.

بخشی از کتاب دختر آسمانی

«خدا این مسافر لطیف را نگه داشته بود تا در غریب‌ترین وضعیت جهان، راهیِ دنیایش کند. خدا این آب زلال کوثری را ذخیره کرده بودتا در کویری‌ترین نقطه‌ی جهان عرضه‌اش کند. خدا این روشن‌ترین چراغ آفرینش را برای وقتی گذاشته بود که تاریکی، تمام دنیا را فرابگیرد و روشنی بیشترین ارزش خود را پیدا کند. نه فقط من، که آسمان، خورشید، ماه و ستارگان هم، همه کنجکاو آمدنش بودند تا ببینند مردم با این یکتا گوهر آفرینش چه می‌کنند. یک‌روز بالاخره زمانِ طولانی انتظار به سر آمد. او پا به این جهان گذاشت و‌جهان را از نور ظهور خود روشن کرد. در آسمان غوغا شد و من نزدیک بود که از شادی پوست بترکانم و تمام ذخیره‌هایم را بیرون بریزم. برجسته‌ترین زن‌های عالم از بهشت فرود آمدند تا تولد او را تبرک بگویند. گل‌ها به پایکوبی و دست‌افشانی پرداختند. درخت‌ها همه قیام کردند. دریاها به تلاطم درآمدند و ماه، خورشید و ستارگان، همه چشم گشودند و به تماشای این محبوبه‌ی خدا نشستند. از آن به بعد، زمان برای ما زود می‌گذشت و لحظه‌ها به سرعت سپری می‌شد. دوست داشتیم زمان از حرکت بایستد و آفرینش متوقف شود تا روزگار بر آن عزیز نگذرد و عمرش سپری نشود. دوست داشتیم که او برای همیشه در این جهان بماند و قدم به جهان دیگر نگذارد. هیچ کدام به حال خود نبودیم. همه‌ی توجه‌مان به او بود و نگاه‌هایمان به سوی او. وقتی که راه می‌رفت، درخت‌ها به او سلام می‌کردند و غنچه‌ها پیش پایش باز می‌شدند. ابرهای بالای سرش سایه می‌گستردند تا نور آفتاب، چشم‌ها و گونه‌هایش را نیازارد. نسیم با مهربانی گرد او می‌گشت و عطر خوشبوتربن گل‌ها را به ارمغان شامه‌اش می‌برد.»