دانلود و خرید کتاب عصر قوهای زبان بسته اجه تملکوران ترجمه کریم عظیمی ججین
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عصر قوهای زبان بسته اثر اجه تملکوران

کتاب عصر قوهای زبان بسته

معرفی کتاب عصر قوهای زبان بسته

کتاب عصر قوهای زبان بسته نوشتهٔ اجه تملکوران و ترجمهٔ کریم عظیمی ججین است. انتشارات دیدآور این رمان معاصر ترکیه‌ای را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب عصر قوهای زبان بسته

کتاب عصر قوهای زبان بسته حاوی یک رمان معاصر و ترکیه‌ای و دارای ۱۹ فصل است که بیشتر از زبان دو کودک به نام‌های «علی» و «عایشه»، از دو طبقهٔ اجتماعی متفاوت روایت می‌شود. این رمان وقایع منتهی به کودتای ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ ترکیه را نقل می‌کند. این روایت بیشتر بیان‌گر احوالات زندگی سه نسل آن روزگار است؛ طی وقایعی سیاسی و اجتماعی که مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها، پدرها و مادرها و کودکان در طول سال‌های دههٔ ۱۹۸۰ نظاره‌گرشان هستند. علی که خانواده‌اش از علوی‌های ساکن سیران‌باغلارند، دچار نوعی اختلال اوتیسم است. زمانی که حالت روانی علی رو به وخامت می‌گذارد، باید تکه‌نخی را به دست بگیرد و تمرکزش را بر آن بگذارد تا در حالش تغییری رخ ندهد و این‌گونه بر خود و اوضاع تسلط یابد. او تصمیم می‌گیرد خود را از وابستگی به نخ‌ها رها کند؛ حالتی که گویا کاملاً می‌تواند نمادی باشد از وضعیت جامعه و مسئلهٔ رهایی و آزادی.

هر فصل از این رمان مانند کتاب‌های درسی کودکان نام‌گذاری شده تا به‌عنوان یکی از امکاناتی که روایت کودک در اختیار نویسنده قرار داده، پیامی را با بخش‌ها و عنوان‌های فرعی به خواننده انتقال دهد و تلاش کند او با داستان از زاویهٔ دیگری نیز ارتباط بگیرد. از دیگر ویژگی‌های رمان حاضر را جنبهٔ فرمی آن دانسته‌اند. ازآنجاکه علی می‌تواند نوشته‌های ریز روزنامه‌ها و کتاب‌های غیردرسی را بخواند و عایشه فقط توانایی خواندن نوشته‌هایی با حروف درشت‌تر را دارد، نویسنده همین ویژگی شخصیت‌ها را به فرم داستان انتقال داده و از دو اندازهٔ فونت متفاوت در رمان استفاده کرده است.

خواندن کتاب عصر قوهای زبان بسته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه‌ و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اجه تملکوران

اجه تملکوران (اِجه تِمِلکوران) متولد ۱۹۷۳ در اِزمیر ترکیه، از سال ۱۹۹۳ و به‌مدت ۲۰ سال، به‌عنوان خبرنگار و مقاله‌نویس فعالیت کرد و در روزنامه‌ها و مجلات گوناگون به انتشار مطالب پرداخت. کتاب‌های او عبارت‌اند از «ذهن همهٔ زنان آشفته است» (۱۹۹۶)، «پسرم، دخترم، دولتم - مادران زندانی، از خانه تا خیابان» (۱۹۹۸)، «کتاب درون» (۲۰۰۲)، «کتاب حاشیه» (۲۰۰۲)، «صحبت‌های درون‌حاشیه‌ای» (۲۰۰۴)، «صحبت‌های برون‌حاشیه‌ای» (۲۰۰۴)، «ما در اینجا انقلاب می‌کنیم، سینیوریتا» (۲۰۰۶)، «چه بگویمت؟» (۲۰۰۶)، «عمق درد» (۲۰۰۸)، «صداهای موز» (۲۰۱۰)، «نیمهٔ دوم» (۲۰۱۱)، «ثبت شود» (۲۰۱۲)، «زنانی که در گره‌ها می‌دمند» (۲۰۱۳). در سال ۲۰۱۰ «عمق درد» در انگلیس و در سال ۲۰۱۱، «کتاب حاشیه» در ایالات متحده ترجمه و منتشر شد. «دِویر (دوران / انقلاب)» در سال ۲۰۱۷ با عنوان «عصر قوهای زبان‌بسته» به انگلیسی ترجمه شد و به چاپ رسید. «صداهای موز» به پنج زبان از جمله هلندی منتشر شده است. «زنانی که در گره‌ها می‌دمند»، پس از انتشار در آلمان، در ۱۳ کشور از جمله فرانسه و چین و لهستان منتشر شده است. اجه تملکوران در سال ۲۰۱۳ به‌دعوت سازمان عفو بین‌الملل و بنیاد پرنس کلاوس در آمستردام دربارهٔ آزادی و حقوق زنان سخنرانی کرد.

بخشی از کتاب عصر قوهای زبان بسته

«منتظریم خاله گونسلی بیاد. اون بهترین دوست مادرمه. مادرم سالی یه بار می‌بیندش. اون استاد تاریخه. همون‌جایی که گاوبازی می‌کنند و زن‌ها دامن‌های چین‌دار می‌پوشند. اون دانشگاهیه. یعنی استاد دانشگاهه. مادرم عکس‌هایی از دورهٔ دانشجویی‌شون داره، قبل از این‌که به زندان بیفته. اون‌ها توی عکس خیلی می‌خندند. هیچ وقت مادرم رو این‌طوری ندیدم. برای همین بعضی وقت‌ها به اون عکس‌ها نگاه می‌کنم. مادرم یه آلبوم قدیمی داره که صفحه‌های سیاه آخرش خالیه. بین صفحه‌های آلبوم، مثل دفتر نقاشی، کاغذهای نازکی هست. از همون آلبوم‌هایی که گوشه‌های عکس‌ها توی مثلث‌های سیاه فرو می‌ره. مادرم توی آلبوم عکس‌هایی داره که از خنده چشم‌هاش بسته شده. «اون‌ها شادترین روزهای زندگی‌ش هستند.» روزهای قدیمی، یعنی قبل از ما.

پدر و مادربزرگ رو از خونه فرستادیم رفتند بیرون. مادربزرگم پیش خاله ژاله‌خانم اینا رفت. پدرم هم نمی‌دونم کجا رفت. مادرم می‌خواست من رو هم با مادربزرگم بفرسته، اما نرفتم. آخرش هم گفت: «اما نباید به حرف‌هامون گوش کنی.» اون خیلی هیجان‌زده‌ست. مادرم برای خاله گونسلی هم صبحانه و هم ناهار و هم لیوان ودکا حاضر کرد و همه‌شون رو روی میز چید. روی میز همه‌چی خیلی مرتب و تمیز گذاشته شده. انگار مادرم داشت خونه‌بازی می‌کرد. من هم هیجان‌زده شدم. اما مادرم طوری رفتار می‌کنه که انگار من توی بازی نیستم. می‌خواستم بهش کمک کنم، اما اون نمی‌خواست. مادرم برای خاله گونسلی سیب‌زمینی سرخ کرد. خاله گونسلی خیلی ازش خوشش می‌آد. سیب‌زمینی‌های سرخ‌شده روی میز خیلی قشنگ می‌درخشند. کاش خاله گونسلی همیشه می‌اومد خونهٔ ما، آخه مادرم خیلی سرحاله. مثل وقت‌هایی که من و پدر نیستیم.

مادرم موهاش رو پشت سرش بست. بعد یه نخ سیگار کشید. با سیگار لای انگشت‌هاش، بشقاب‌های روی میز و لیوان‌ها رو چید. سه بار سیگار رو توی سینک خاموش کرد و توی سطل زباله انداخت تا زیرسیگاری کثیف نشه. تلویزیون رو برای من روشن کرد، برنامهٔ سینما یک‌شنبه یه فیلم کابویی پخش می‌کنه. توی آشپزخونه با خودش ترانه خوند. بعد زنگ در به صدا دراومد. مادرم موهاش رو توی آینه مرتب کرد. وقتی در رو باز کرد، هر دوشون داد زدند: «آاااا! آییییی. ایییی...»

هم‌دیگه رو بغل کردند. خندیدند و خندیدند. به هم «عزیزم، جانم» گفتند. چشم‌هاشون خیس شد. سرفه کردند و خندیدند و چشم‌هاشون رو با کف دست‌هاشون پاک کردند: «آییییی.» بالأ‌خره ساکت شدند. من اون‌جا ایستاده بودم. خاله گونسلی چشم‌های درشتی داره و انگار همیشه می‌خنده. تا من رو دید، صداش رو نازک کرد. گفت: «عایشه...» وقتی من رو بغل کرد، آغوشش بوی ساحل دریا می‌داد. مثل وقت‌هایی که صبحه و باد می‌آد. باز هم اون و مادرم هم‌دیگه رو بغل کردند. بعد دست‌های هم‌دیگه رو گرفتند و به هم نگاه کردند. مادرم گفت: «خوش اومدی!» خاله گونسلی گفت: «سلامت باشی.» خاله گونسلی برام یه هدیه آورده. اون رو از کیفش درآورد. چیزی شبیه یه قوطی قرمزه. فقط یه دکمه داشت. گفت: «دکمه رو فشار بده ببینم.» تا دکمه رو فشار دادم... آااا! صدای خنده‌های زیادی بلند شد. ها ها ها، هی هی هی، هو هو هو، هو هی ها. آدم‌های زیادی توی قوطی می‌خندیدند. مادرم هم شروع به خندیدن کرد. مثل قدیم‌ها. اون‌قدر خندیدند که شکم هر دوشون بالا پایین می‌پرید. پاهاشون رو به هم چسبوندند، انگار دست‌شویی‌شون می‌اومد. خاله گونسلی کفش‌های نارنجی‌رنگی داشت. کفش‌هاش رو درنیاورد. مادرم براش دمپایی گذاشته بود، اما بهش نداد. وقتی اون‌ها به آشپزخونه رفتند، من چند بار دکمهٔ قوطی رو فشار دادم. می‌خواستم آدم‌های داخل قوطی رو بشمرم. اون‌ها زیادند. کاش من و علی هم پیش‌شون بودیم. اون‌ها چون مال یه کشور دیگه‌اند، خیلی می‌خندند.»

نظرات کاربران

عالی بود
۱۴۰۳/۰۳/۰۶

نثر عالیه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۶۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

حجم

۴۶۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

قیمت:
۱۹۰,۰۰۰
۱۱۴,۰۰۰
۴۰%
تومان