دانلود و خرید کتاب آخرین خرس هانا گلد ترجمه ارنواز صفری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب آخرین خرس اثر هانا گلد

کتاب آخرین خرس

نویسنده:هانا گلد
انتشارات:نشر صاد
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آخرین خرس

کتاب آخرین خرس نوشتهٔ هانا گلد و ترجمهٔ ارنواز صفری است و نشر صاد آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب آخرین خرس

در جهانی سفید و سرد، قلب آپریل برای خرسی قطبی می‌تپد. دوستی میان آن‌ها، جهان دیگری در برابر چشم‌های آپریل می‌سازد. آپریل می‌آموزد تا به زبان طبیعت حرف بزند، احساس کند و زندگی.

این رمان به دوستی می‌پردازد. به جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و به چیزهای کوچکی که اثرات بزرگی بر روی جهان هستی دارند.

آپریل، دختری یازده ساله، با قلبی بزرگ و روحی به عظمت جهان است. در سفر او و پدرش به قطب، آپریل صدای زمین را می‌شنود و قلبش با ضربان زمین هم‌ساز می‌شود.

دوستی آن‌ها، همه چیز را تغییر خواهد داد.

خواندن کتاب آخرین خرس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آخرین خرس

«صدایی ناگهانی آپریل را از جا پراند و باعث شد آرنجش را به میلهٔ فلزی بکوبد. یک مرغ دریایی که داشت از خرده‌بیسکویت‌های جو توی دست او غذا می‌خورد، با صدایی رنجیده پرید و رفت. در کنار آپریل پسری ایستاده بود. آپریل صدای بلند فحش‌دادن پسر را درحالی‌که داشت مجموعهٔ کامل موتزارت و دستگاه پخش پدر او را بلند می‌کرد و روی کشتی نروژی حمل بار زنگ‌زده‌ای که برای بردنشان به جزیرهٔ خرس‌ها پیدا کرده بودند می‌برد، شنید. او پسر کاپیتان بود و احتمالاً دو یا سه سال بزرگ‌تر از آپریل بود. از نزدیک بوی آب شور و آب موتور و چیز دیگری که برای آپریل قابل‌تشخیص نبود، می‌داد. اما چون دوباره از زمانی‌که خانه را ترک کرده بودند، همه‌چیز متفاوت‌تر -خالی‌تر و وحشی‌تر- شده بود، پس پسر اصلاً هم بوی عجیبی نمی‌داد.

با این اوصاف و این موضوع عجیب‌نبودن امور، بازهم حرف‌های پسر قابل‌قبول نبود و قطعاً هم که آن لحظه پاسخی در توجیه و جواب به او وجود نداشت و نه فقط این، بلکه آپریل به خودش برای بازکردن دهانش اعتماد نداشت و تصوّر می‌کرد با این کار ساندویچ کرهٔ بادام‌زمینی‌ای که قبل‌تر خورده بود، به طرز خطرناکی نزدیک به بالاآمدن و بیرون‌ریختن از معده‌اش می‌شد.

پسر دستور داد و به نیمکتی که داخل دماغهٔ کشتی قرار داشت، اشاره کرد و گفت:

«اگه جات بودم، دراز می‌کشیدم. به دریازدگی کمک می‌کنه.»

آپریل نگاه مشکوکی به نیمکت چوبی سفت انداخت. اما بعد از تکان شدید بعدی، دستش را به لبهٔ کشتی گرفت و به سمت نیمکت رفت و طوری روی آن دراز کشید که تنها چیزی که می‌توانست ببیند، آسمان بود. با دراز کشیدنش در آنجا دست‌کم صورتش از باد بی‌امانی که باعث سرخی پوستش می‌شد، در امان بود. فکر کرد که پسر غیبش زده، اما پسر بی‌صدا در انتهای نیمکت نشسته بود و داشت کثیفی زیر ناخن‌هایش را پاک می‌کرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان