بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید اثر آنا گاوالدا

بریده‌هایی از کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید

نویسنده:آنا گاوالدا
امتیاز:
۴.۴از ۷۳ رأی
۴٫۴
(۷۳)
این یه چرخهٔ باطله: هرچه کمتر درس بخونی، بیشتر از مدرسه متنفر می‌شی؛ هرچی بیشتر از مدرسه متنفر بشی، کمتر درس می‌خونی...
یك رهگذر
خود شما، مثلاً اگر از شما بپرسم: «مدرسه رو دوست داری؟» سرتان را تکان می‌دهید و می‌گویید نه، معلومه که نه. فقط ممکن است پاچه‌خوارهای حرفه‌ای بگویند بله؛ یا افرادی که آن‌قدر درسشان خوب است که هر روز صبح مدرسه رفتن برای ارزیابی توانایی‌ها برایشان مثل تفریح است. وگرنه... چه کسی واقعاً مدرسه را دوست دارد؟ هیچ‌کس. و چه کسی واقعاً از آن متنفر است؟
mehrsa
خوشحال باش لعنتی! هر کاری که برای خوشحال بودن لازمه بکن!»
mehrsa
اگر از شما بپرسم: «مدرسه رو دوست داری؟» سرتان را تکان می‌دهید و می‌گویید نه، معلومه که نه. فقط ممکن است پاچه‌خوارهای حرفه‌ای بگویند بله؛ یا افرادی که آن‌قدر درسشان خوب است که هر روز صبح مدرسه رفتن برای ارزیابی توانایی‌ها برایشان مثل تفریح است. وگرنه... چه کسی واقعاً مدرسه را دوست دارد؟ هیچ‌کس. و چه کسی واقعاً از آن متنفر است؟ آن‌ها هم تعدادشان زیاد نیست.
یك رهگذر
در دنیا از هیچ‌چیز بیشتر از دست‌هایم و چیزهایی که دست‌هایم می‌توانستند بسازند خوشم نمی‌آید.
Elham jannesari
فکر می‌کنم به‌خاطر آن نامه‌ای که فرستاده بودم خیلی به چشم آمدم. این‌جا همه می‌دانستند که من خنگم، اما این را هم می‌دانستند که می‌خواهم از این وضع خلاص شوم.
zee
از مدرسه متنفرم. بیشتر از هر چیزی توی این دنیا. حتی از این هم بیشتر...
nazanin zahra
اما خب، نمی‌توانم که به‌خاطر همه چیز در زندگی ناراحت باشم؛ باید بعضی وقت‌ها درمورد بعضی چیزها زد به در بی‌خیالی، وگرنه بی‌برو برگرد خُل می‌شوم.
F.Ch
تمام چیزی که از من می‌خواستند این بود که هر روز صبح باسن مبارک را روی صندلی بگذارم و پشت میز تحریر زندانی بمانم.
..
واقعاً از آن دوران چیز زیادی یادم نمی‌آید، اما به نظرم اوضاع خوب بود. بازی می‌کردم، کارتون خرس کوچولوی قهوه‌ای را ده بار پشت سر هم می‌دیدم، نقاشی می‌کشیدم و با سگ مخملی‌ام گرودودو، که عاشقش بودم، میلیاردها ماجرا می‌ساختم. مادرم برایم تعریف کرده که ساعت‌ها در اتاقم می‌ماندم و وراجی می‌کردم و با خودم تنهایی حرف می‌زدم. به‌خاطر همین‌هاست که می‌گویم آن زمان‌ها خوشبخت بودم. در آن دوره از زندگی‌ام، همه را دوست داشتم و فکر می‌کردم همه همدیگر را دوست دارند. اما بعدها، وقتی سه سال و پنج ماهم شد، بووووووم! مهدکودک.
nazanin zahra

حجم

۴۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۴۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان