هر بار که کتابی را برمیداشتم، برایم مثل فرار بود. برای یکی دو ساعت، بهجای دنیای کسلکنندهٔ خودم، بخشی از دنیای کتاب میشدم.
نَــسـی
کلماتش لرزی به ستون فقراتم میاندازند، ولی کَم میخندد. «پس اسکیزوفرنیکه؟»
دکتر بک اخم میکند. «نه. "اسکیزوفرنیک" نیست. ما به بیمارها اینطوری اشاره نمیکنیم. میگل یه آدمه و فقط با اختلال روانیش توصیف نمیشه. اون یه اسکیزوفرنیک نیست، یه آدمه که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلاست. متوجه شدی؟»
Parimah_zarabadi
واقعاً ناراحتکننده است که یک نفر با چنین استعدادی مغزش اینطور به فنا میرود. ولی مگر همیشه نمیگویند افرادی که استعدادی باورنکردنی دارند بیشتر مستعد بیماریهای روانیاند؟ یا شاید هم این را از خودم درآورده باشم.
محمدحسین
«الان وقت خوبی نیست که با یه زن رابطه داشته باشم. اول باید خودم رو جمعوجور کنم.»
این منطقیترین چیزی است که از وقتی به اینجا آمدهام، از زبان کسی شنیدهام.
مهدی فتحی ارجمند
اگر میخواستم چیزی را بگویم که الان بهش فکر میکنم، چیزی در این مایهها میشد: ترجیح میدم خودم رو از پلکهام دار بزنم.
zahra.k6
هر بار که کتابی را برمیداشتم، برایم مثل فرار بود. برای یکی دو ساعت، بهجای دنیای کسلکنندهٔ خودم، بخشی از دنیای کتاب میشدم.
Fatemeh
بهترین دروغها همیشه به حقیقت نزدیکان.
lucifer
چطور میتوانم خودم را یک دکتر بدانم، وقتی حتی نمیتوانم بهترین دوستم را درمان کنم؟
maedeh
شاید همه چیز تمام شده باشد، ولی قطعاً من برنده نشدهام.
ننه قمر
هیچ وقت به حرفی که میزنم گوش نمیدهد. وقتی شانزدهساله بودیم به حرفم گوش نداد، الان هم نمیدهد. جید هیچ وقت نخواست کسی کمکش کند. هیچ وقت باور نداشت که مشکلی دارد و برای همین است که هیچ وقت نخواست حالش بهتر شود.
ننه قمر