«تو کی باشی که بخوای امیدهاشون رو قضاوت کنی؟ حداقل اونها امید دارن. تو چی داری؟ شمشیری بُران؛ کلامی پر از نفرت.»
موراکامی کوچک
«دقیقاً انسانها همهشون فکر میکنن که دنیا حول محور اونها میچرخه؛ فکر میکنین رودخونهها مال شمان؛ آسمون، دریا مال شمان. شماها فقط یه بخش کوچیکی از دنیای بینهایت هستین و، اگه نظر من رو بخوای، بخشی هستین که تمام بخشهای دیگه رو به تباهی میکشونه.»
بِه بانو
«پس چرا من رو پشت سرش جا گذاشت؟»
«چون میدونه اونقدر دوستش داری که رهاش کنی.»
𝑨𝒓𝒂𝒗𝒊𝒓
«دنبال سرنوشت نیفت، مینا. بذار سرنوشت بیفته دنبالت.»
بِه بانو
دوستت دارم. منتظرم بمون اونجا که خشکی به دریا میپیونده.
sarahoosh
آیا تو داری دنیا را به گریه میندازی یا دنیاست که تو رو به گریه انداخته؟
River Song
با مرگ بیگانه نیستم، اما دیدنش هرگز آسانتر نمیشود.
بِه بانو
«اما من میتونم برات توضیح بدم. مردم تو نه بهخاطر ارادهٔ عظیم خدایان بلکه بهخاطر اعمال وحشیانهٔ خودشونه که دارن زجر میکشن. اونها جنگهایی رو راه میندازن که جنگلها و مزارع رو میسوزونه. خونهایی رو میریزن که رودخونهها و نهرها رو آلوده میکنه. مقصردونستن خدایان مثل مقصردونستن خودِ زمین میمونه. به خودتون بنگرین تا دشمنتون رو پیدا کنین.»
Adrian
«باید خوشحال باشم که روبان از بین رفته و هنوز زندهام. اما عجیبه، مینا، چرا این حس رو دارم؟ من نیازی ندارم نوار قرمز سرنوشت بهم بگه که اگه تو بمیری، من هم میمیرم.»
موراکامی کوچک
گاهی اوقات، تنها راه شنیدهشدن حقیقت از طریق داستانگویی است
ZAHRA