بریدههایی از کتاب کوکورو
۳٫۹
(۲۸)
کسی که به انسانها عشق میورزد و بدون عشقورزیدن نمیتواند زنده باشد، اما ناتوان از پذیرشِ تمام و کمالِ عشق دیگران است؛ سنسی چنین آدمی بود.
Fatemeh Bashirnezhad
تنهایی بهایی است که ما باید در ازای تولد و زندگی در دوران مدرن بپردازیم: دورانی آکنده از آزادی، خودبسندگی و منیّت
fatemeh
نخواست خوشبختی همسرش را تباه کند، پس دست به تباهکردن خود زد.
☾Natsuki✶
احتمالاً تو این را به پای تعهد و وظیفهشناسیام میگذاری. من هم منکرش نمیشوم. همان طور که میدانی من زندگیام را به انزوا گذراندهام و چندان ارتباطی با جامعه نداشتهام، پس به چپ و راست و پس و پیش زندگیام که نگاه کنی گوشهای نیست که وظیفه به آن معنی که وظیفه باشد در آن ریشه دوانده باشد. اما این به آن معنا نیست که خودم در مقابل دیگران احساس تعهد نکنم. بهعکس، فکر میکنم بهخاطر حساسیت زیادم در این مورد است که چنین زندگیِ منفعلانهای در پیش گرفتهام، چرا که توان تحمل دردسرهای وظایف و تعهدات معمول را ندارم.
fatemeh
به نظرم صرفنظر از اینکه آدم چه تصوری از عظمت در سر داشته باشد، مادامی که خودش انسان شایستهای نباشد، موجودی بیفایده و بهدردنخور است.
مشکات
به شکل معمول همهٔ آدمها خوباند _ دستکم معمولیاند. اینکه در یک لحظه به آدمهای بد بدل میشوند ترسناک است. برای همین، همیشه باید مواظب بود و نباید غفلت کرد...»
مشکات
«خاطرهٔ پیشین زانوزدن جلوی پای شخص، این بار پاگذاشتن روی سرش خواهد شد. پس بهتر است از احترام فعلی چشمپوشی کنم. اگر تنهایی امروزم را تحمل کنم، سالهای بعد مجبور به تحملِ تنهاییِ بهمراتب شدیدتری نمیشوم. ببین، تنهایی بهایی است که ما باید در ازای تولد و زندگی در دوران مدرن بپردازیم: دورانی آکنده از آزادی، خودبسندگی و منیّت.»
میم.ستوده
بی مقدمه پرسیدم: «واقعاً عشق جنایت است؟»
سنسی گفت: «بله، قطعاً!» مثل قبل محکم و مطمئن.
«چرا؟»
«بهزودی میفهمی. در واقع، خیلی پیشتر از اینها باید فهمیده باشی. الان مدتی است که قلبت برای عشق میتپد.»
به قلبم رجوع کردم اما چیزی پیدا نکردم که مصداق تپیدن برای عشق باشد.
«هرچه فکر میکنم کسی نیست که قلبم برای او بتپد. من چیزی را از شما پنهان نمیکنم، سنسی.»
«اما میتپد. بیقراریات هم برای همین است که کسی نیست. اگر بود، فکر میکنم آرام میگرفت و اینقدر با بیقراری نمیتپید.»
میم.ستوده
تنهایی بهایی است که ما باید در ازای تولد و زندگی در دوران مدرن بپردازیم: دورانی آکنده از آزادی، خودبسندگی و منیّت
کاربر ۴۹۶۶۵۶۶
همان طور که حوصلهٔ من داشت از ماندن در خانه سر میرفت، پدر و مادرم هم دیگر داشتند از من زده میشدند. آن احساس تازگی که اوایل برایشان داشتم، کمکم تحلیل رفته بود. شاید همهٔ کسانی که بعد از مدتها به زادگاهشان برمیگردند، این تجربه را داشته باشند: یک هفتهای هوایت را دارند و دوروبرتاند، بعد که آن شور و حرارت اولیه فروکش میکند، انگار وجههٔ آدم از دست میرود
mary
حجم
۲۳۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۳۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰۵۰%
تومان