عشق این نیست که با پلیوری قشنگ از کنار زمین فوتبال شاهد بهبارنشستن تلاشهایم باشند؛ عشق این است که شلخته و با صورتی رنگورورفته کنار تخت بیمارستانم بنشینند و شاهد ذرهذره آبشدنم باشند. میفهمم که عشق یعنی برای کسی آشفتهحال شوی. عشق یعنی سخت تلاش کنیم زرهی پولادین را برای محافظت تنمان کنیم و بعد، همان زره را برای محافظت از عزیزمان روی تنش بنشانیم. یعنی برهنهایستادن و لرزیدن در برابر چیزی که از آن واهمه داریم تا به آنچه بیش از هرچیزی در دنیا دوستش داریم ادای احترام کنیم. این عشقی است که دگرگونم میکند
نــےآیش🐋
زیر آن پوست نهچندان بد و موی زیبایم درد در حال خروش است. کاش میشد بعضی روزها این درد زشت و پرقدرت را مثل تیشرت به تن کنم تا خودش را نشان میداد و آنوقت دیگران متوجه میشدند که نباید از من توقع زیادی داشته باشند.
نــےآیش🐋
سالها که مشغول رسیدگی به درد من بود، خودش داشت آسیب میدید و کسی نبود که مرهم دردهایش باشد و حالا این زخمِ بزرگ دهن باز کرده بود.
نــےآیش🐋
و هر دو از این بابت خوشحالیم که اقیانوسها به معنای واقعی کلمه بینمان فاصله انداختهاند؛ چون حالا دیگر میتوانیم تقصیرها را گردن فاصلهٔ بینمان بیندازیم
نــےآیش🐋
آدمها بهجای اینکه مثل «بشر» زندگی کنند، خودشان را درگیر «کارهای بشری» میکنند.
ثنا🌱
عشق میتواند قوی و درعینحال آرام باشد.
re8za8
فراموشکردن و حرکت به جلو آرامشبخش و درعینحال ناراحتکننده است.
Khorshid
اینجا میگویند آدمها بهجای اینکه مثل «بشر» زندگی کنند، خودشان را درگیر «کارهای بشری» میکنند. میگویند برای شغل خودمان و بقیه بیش از حد ارزش قائل میشویم. اینها چیزهایی هستند که به هویت درونیمان ارتباطی ندارند
Khorshid