گم کردهام خود را، گویی نیستم اینجا.
Mohammad
سامپسون: شمشیر من لخته؛ بجنگ! پشتتم.
گرگوری: پشتمی؟ که پا بذاری به فرار؟
سامپسون: از من ترست نباشه.
گرگوری: به مریم همه ترسم از توئه.
Mohammad
همه مرگ را زادهایم.
Mohammad
اگر گل سرخ را
به هر واژهی دیگری بخوانیم عطرش همان است
Hamid_R_khani
خوشبختیم را در بدبختیم میخوانم.
Hamid_R_khani
رومئو: عشق. همو که از نخست برآنم داشت به جستو جویت آیم،(۸۰)
او به من فکر وام داد و من به او چشم.
ناوبر نیستم، اما اگر تو در دورترین جای جهان بودی
که دورترین دریای جهان بر کرانهاش بوسه میزد
برای متاعی چون تو خطر آن دریا میکردم.
الی
" تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد."
مهدی
چه چیز دیگر است عشق؟
شکل عاقلانهیی از جنون. صفرایی خفقان آور. و یک شیرینی ماندگار.
الی
و هر درد شدید دردی خفیفتر را میکشد.
اگر به راست چرخیده و گیجی، به چپ بچرخ.
درمان هر غم شدید، اندوه دیگریست.
بگذار خار چشمت مه پیکری دگر شود
تا زهر جانگداز پیشین بیاثر شود.(۵۰)
sadat
دو خاندان، به شان و جاه یکسان،
در ورونای خرم و صحنهی این داستان
از کینههای دیرین به تمردی نو ره میگشایند
و شهرگانان، دستها به خون یکدگر میآلایند.
میوهی جانِ نابختیار این دشمنان
دو عاشق ستاره سوختهاند که جان خویش میستانند،
و با فرجام اندوهبار و افسوس آور، و
با مرگشان، خصومت والدان را به خاک میسپارند.
رهگذر حزین عشق مرگزای آنان
و تداوم خشم والدانشان (۱۰)
که جز با مرگ فرزندان نتوانست به پایان رسید
موضوع دوساعت کوشش نمایش ماست
که گر گوش دل به آن سپارید
آنچه را در این دیباچه نگفتیم، به نیکی در مییابید.
کتاب باز