چرا نزدیکترین چیزها اغلب سختترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
دسامبر آن سال، ماه کلاغها بود. مردم هرگز چنین چیزی ندیده بودند: اینکه کلاغها در دامنهٔ شهر در دستههای سیاه جمع شوند و بعد به سمت شهر بیایند، در خیابانها راه بروند، سرشان را کج کنند و بیشرمانه روی هر پایهٔ دیدهبانی که دلشان خواست بنشینند و به دنبال مردار بگردند و یا شیطنتآمیز به طرف هرچیز خوردنی در امتداد جاده شیرجه بزنند و دست آخر شبهنگام لابهلای درختان قدیمی و عظیم دور صومعه بیتوته کنند.
Nima Rabiei
به هرکس روزها و بختهایی داده میشود که دوباره تکرار نمیشوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت میشوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
Zeynab Bakhtiyari
«با فکر کردن به کجا میرسیم؟ فکر و خیال فقط حال آدم رو خراب میکنه.»
Hossein shiravand
چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت میشوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
zahra✨
آیا زنده بودن بدون کمک کردن به یکدیگر اصلاً فایدهای دارد. آیا میشد آدم همینطور سالها، دههها یا کل عمر ادامه دهد بدون اینکه حتی یک بار شهامت شنا در جهت مخالف را داشته باشد؟
Sina
چرا نزدیکترین چیزها اغلب سختترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
ولی مردم زیاد حرف میزدند _ و نصف بیشتر حرفهایشان را نمیشد باور کرد؛ در این شهر چیزی که هیچوقت کم نمیآمد ذهنهای بیکار بود و شایعه.
Fatemeh
که هیچ چیز هرگز دوباره اتفاق نمیافتد؛ به هرکس روزها و بختهایی داده میشود که دوباره تکرار نمیشوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت میشوی، یاد گذشته بیفتی،
Sina
دشمنت را نزدیک خودت نگه دار. سگ بد که پیشت باشه سگ خوب جرئت نمیکنه گازت بگیره.
Parinaz